- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
دلم میخواست امشب اشک چشمم را خبر میکرد دلم میخواست دستم خاک عالم را به سر میکرد دلم میخواست امشب پایم از ماندن حذر میکرد به قبرستان دلگیر ابوطالب سفر میکرد دلم می خواست خیس از گریههای ابرها باشم دلم می خواست امشب زائر آن قبرها باشم بهشتی باز هم از جنس خاکی نازنین آنجاست مزار پارههای قلب ختم المرسلین آنجاست یقینا قطعهای از جنّت حق در زمین آنجاست چرا که مرقد خاکی اُمُّ المؤمنین آنجاست شدم سرمست از شهدی که شیرین کرد کامم را به بانویم خـدیجه عرض کردم تا سلامم را سلام ای مادر اسلام، ای خانوم، ای بانو سلام ای بیقرارت چارده معصوم ای بانو سلام ای سنگ خارا در کفت چون موم ای بانو سلام ای مظهر یا حیّ و یا قیّوم ای بانو تو حی و زنده خواهی ماند تا وقتی که دین زنده است تو قـیّـومی و با تو پرچم اسلام پاینده است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ای داده به عـفّت شرف و نام خدیجه ای بسته بطوفت فلک احرام خدیجه ای هـمـسر پـیـغـمـبر اسـلام خدیجه ای عصمت حق فاطمه را مام خدیجه ای ختم رسل را ز شرف نور دو دیده پیـش از شب بعـثت به محمّد گـرویده ای بر تو سلام آمده از داور هستی بگـذشته در آئـین نبی از سر هستی دل داده و دل بُرده ز پیغمبر هستی زیبد که بخوانند تو را مـادر هستی الحق که خدا، هستی خود را به تو داده اُمُّ الّـنـجـبـا، فـاطـمه زهـرا به تو داده اسـلام ز امـوال تو سـرمـایه گرفته دین در کـنف عزّت تو سایه گرفته توحـید ز اخلاص تو پیـرایه گرفته اخلاص ز حُسن عملت پایه گـرفته هـمّـت سر تـسلـیم به دیـوار تو سـوده پیش از تو زنی لب به شهادت نگشوده تو در دل سختی به پیـمبر گرویدی هر بار بلا را به سر دوش کشیدی بر یاری اسلام به هر سوی دویدی بس زخم زبانها که ز کفّار شنیدی ای قامت مردان جهان خم به سجودت ای تکیهگه خـتـم رُسُل نخـل وجـودت ای مکّه ز خاک قـدمت خُـلد مخـلّـد ای عصمت معـبود و امید دل احمد اسلام به پا خواست و گـردید مـؤیّد از ثروت تو، تیغ علی، خُلق محمّد تا حـشـر خلایـق که خـدا را بپـرستند مرهـون فـداکاری و ایـثـار تو هـستند تـنها نشدی هـمـسر و دلـدار محـمّد در سختترین روز شدی یار محمّد در شدّت غم گشتی تو غمخوار محمّد پـیـوسـته دلـت بود گـرفـتار محـمّـد در پیش رویش گشت وجودت سپر سنگ باشد که کنی در ره او چهره ز خون رنگ آنروز که افتاد خـزان در چمن تو پر زد به جنان طوطی روح از بدن تو تا بـوی گـل احـمـدی آیـد ز تـن تـو شد جـامـۀ پیـغـمـبـر اکـرم کـفـن تو با مرگ تو آغاز شد ای عصمت سرمد بـیمـادری فـاطــمـه، تـنهـائـی احـمـد بردار سر از خاک و ببین همسر خود را بنگر هدف سنگ سر شوهر خود را بازآ و ببین اشک فشان دختر خود را برگیر به بر دختر بیمادر خود را بی روی تو گردون به نظر تیره چو دود است برخیز که بیمادری فاطمه زود است برخیز که بر ختم رسل فخر زمانه خانه شده غـمخانه، ای بانـوی خانه بر گیسوی زهرا که زند بعد تو شانه؟ بیتو شده از هر مژهاش سیل روانه پـیـغـمـبر اکـرم ز غـمـت زار بگـرید خـون است دل فـاطـمه مگـذار بگرید ای جامۀ احـمد کـفـنت بر بدن پاک کن بهر حسینت به جنان جامه ز غم پاک تو بر سر دست نبی و او به سر خاک سر تا به قدم چون گل پرپر شده صد چاک «میثم» ز غـم نور دو عـین تو بگوید تا صبح قـیامت ز حـسیـن تو بـگـویـد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
سخن از بانوی دین است که نورش یکتاست روشنیاش به جهان روشنی بیهمتاست مـام اسلام و هـمـان مـادر کـلّ دنـیاست هـر چه دارد هـمه در راه حبـیـبش داده یار بیـمار، که هـستی به طـبـیـبـش داده عطر زهرا و حسین و حسن از حضرت اوست او که خـود در هـمه ایّـام بـمـانـد بـر جا رفت تا دلـبـر خـوش نـام بـمـانـد بر جا پـا بـه پــا هــمــره دلــدار ز غــم آزرده هست اسلام اگر یکسره از بودن اوست همه از بخشش او آن همه فرمودن اوست انـبـیـا در ره دین گر چه نـتـیـجـه دارند حال بـیـنـید چرا هـمـچو گـلـی پـژمـرده حـاصل غـربت یـار است اگـر افـسـرده که تو از چه شدهای همسر این مرد یتـیم عـاقـبـت در ره دلــدار فـدا شـد جـانـش با دل زخـمی و خـونـبار فـدا شد جانش مـادر فـاطـمـه در راه پـیـمـبـر جان داد بر تو استبـرق زیـبای جـنان گشت کـفن آن چه جبـریل بـیاورد همان گشت کفـن هـر چه غـم گـشـتـه به پـا در عـالـمـیـن
: امتیاز
|
زبانحال حضرت خدیجه سلام الله علیها
تا سـایـۀ تـو بر سـر دردانـۀ من است این خانه، ای رسول خدا خانۀ من است دل شورهام برای غریبیِ فاطمه است این خود دلیل اشک غریبانۀ من است مـــادر نــدارد و نـگــرانــم بــرای او بنگر سرش چگونه روی شانۀ من است وقتی عروس میشود این نور چشم من آیـا کـسی مـلازم ریـحــانـۀ مـن اسـت نُه سـاله میرود به سوی خـانـۀ عـلی نُه سالِ بعد شعـله به کـاشانۀ من است گویا کسی به خـانۀ من شعـله میکـشد آتش مگـر حریف به پـروانۀ من است اِنسـیّه را به کوچه مگر خـار میکـنند سیـلی مگر نـوازش جـانـانۀ من است ای دخـتـرم بـرای عــلـی آبـرو گـذار یـاریِ او دعـای صـمـیـمـانۀ من است اَمّن یجیب بر لب من نقـش بسته است ذکـر عـلـی دوای طـبـیـبـانـۀ من است مـیمـیـرم و فـدای رســول خـدا شـوم جـبـریـل هـمکلامِ حکـیـمانۀ من است پـیــراهـن رســول خــدا را بـیــاوریـد این هدیه بر عـطای فقـیرانۀ من است این پیـرُهن به هـفت کـفن بر تـنم کنید زیرا گـریز روضۀ غـمخانۀ من است آیا حـسیـنِ من کـفـن از بـوریـا شـود؟ این اولین عـزا به عـزاخـانۀ من است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
عزای حضرت حوا، عزای هاجر شد عزای مـریم عـذرا، عـزای کـوثـر شد بگـو به کعـبـه لـبـاس سیـاه بر تن کن بگو به مکه که چـشم تو تا ابـد تر شد به جـبـرئـیل بگو آیـه آیـه نـوحه کـنـد که نوحه خوان مصیبت، خود پیمبر شد غـبـار غـصه بر آئیـنـۀ رسول نشست و سر به جیب عزا ذوالفـقار حیدر شد دل نـبـی که شکـست از غـم ابوطالب غـمـی رسید که این داغ دو برابر شد چه روزها که زنان قریش طعنه زدند به دخـتری که به دُرِّ یتـیـم همـسر شد میان آنهمه تکـذیب شهر، ایمان داشت زدند سنگ، اگر بر رسول، سنگر شد شـد اولـیـن زن تـاریـخ که گـل اسـلام به عطر اشـهـد تـوحـیـد او معـطر شد تمام هـسـتی خـود داد تا به لطف خـدا بـه مــادر هـمـۀ اهـل بـیت مــادر شـد نـبـود تـا که بـبـیـنـد عـروسـی زهــرا چـقـدر غـربت بی مادری فـزونتر شد نبود تا که ببـیـند چه زود یـاس بهشت به رنگ سرخ شهادت رسید و پرپر شد نـبـود تـا که بـبـیـنـد، شـهـیـد دخـتـر او مــیــان آتـش دیـــوار و آتـش در شــد نبود تا که ببـیند ز ضربههای غـلاف کـبـود بـازوی آن بـضعـۀ پـبـمـبـر شد نبود تا که ببیند چو لاله غرق به خون گـلـوی تـشـنـۀ شبـیـر و لعـل شبّـر شد نبود تا که ببـیـند که بـوسه گـاه رسول میان گودی خون بوسه گاه خـنجر شد نـبـود تا که ببـیـنـد ز تـیـر حـرمـلـهها چگـونه غـرق تـبـسّم علی اصغـر شد کــنـار تــربـت او آفــتـاب مـیســوزد کسی که بر سر اسلام سایه گـستر شد اگرچه دور، از آن تربتم، ولی دل من کـنـار قـبـر غـریـبـانـهاش کـبـوتـر شد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
نظم را نام تو لبریز از فصاحت میکند شعر زیر سایهات، کسب سعادت میکند از خـدا بر تو سـلام آورد جبـریـل امین بر درت پیک خدا عرض ارادت میکند مــادر صدیـقـه و صدیـقـۀ امّـت تـویـی طاهری و دین ز تو کسب طهارت میکند در هـجـوم وحـشی زخـم زبـان ابـتـران دامن پـاک تو کـوثـر را روایت میکـند در بهشت از قصر مروارید داری خانهای خاک راهت سرمه در چشمان جنّت میکند قـافـله در قـافـله سرمایه دادی... عاقبت کـاروان تو محبّت را تـجـارت میکـنـد چلهای خرما رساندی در حرا اما رسول در عوض سیب بهشتی با تو قسمت میکند پیشتر از دیگران دین تو کامل گشته بود تا که قـلـبت با غـدیـر نور بیعت میکند بـر سـر سـجــادۀ اســلام تـو اول زنــی که نـمـازی آسـمـانـی را اقـامت میکـند شمع سان، لب بسته، میسوزد ز داغ غربتت قبر خاکیّ تو را هر کس زیارت میکند در رثایت شعـر میگوید امیـرالمـؤمنین اشک پیغـمـبر ز داغ تو حکایت میکند مجـلس خـتـم تو را ای برتـرینِ اُمّهـات با دلی محزون به پا ختم رسالت میکند داغ تو، مرگ ابوطالب، شده غم روی غم چشم قرآن گریه بر این دو مصیبت میکند رفتی و دیگر ندیـدی دشمن پیمان شکن حمله با آتش به سوی بیت عصمت میکند رفتی و دیگر ندیدی بین آن دیوار و در دخترت، خود را مهـیای شهادت میکند رفتی و دیگر ندیـدی کـربلا بر نیـزهها سـورۀ فجـر شـما قـرآن تـلاوت میکـند رفتی و دیگر ندیدی زیر بـاران عطش شیر خـواره کودکی اتـمام حجت میکند رفتی و دیگر ندیدی خـیمههای تشنه را سیلی و کعبه نی و بیداد، غارت میکند رفـتی و دیگر ندیدی دست های بستهای با عزیزان تو صحبت از اسارت میکند رفتی و یک روز میآیی و خواهی دید که طالب حـق شـما بـر پـا قـیـامت میکـند
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
همیشه با امینِ خود، امینی راستین بوده است خدیجه بهترین بانویِ ختم المُرسلین بوده است تمامِ ثروتاش را نذرِ دین مصطفی کرده چراکه تشنۀ این چشمۀ شورآفرین بوده است بپرس از حمزه و عمّار و یاسر خوب میدانند خدیجه بانیِ اسلام در این سرزمین بوده است فقـط او حافـظِ شأنِ امیـر المؤمنیـن باشد فقط او لایقِ عنوانِ اُمّ المومِنین بوده است خـدا آیه به آیه بر دِلش بخشید کوثـر را و بیشک سوره کوثر برایش دِلنشین بوده است خدیجه دختری دارد، پیمبر مادری دارد علی هم یاوری دارد مگر بهتر از این بوده است؟ چه چیزی بهتر از این که علی دامادِ او باشد که تنها آرزویش روزهایِ واپسین بوده است خدیجه رفت امّا پاسخِ این شهر سیلی شد به باورهایِ مردی که خودش یعسوبِ دین بوده ست
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
جز نوای عشق هرگز نیست شوری در سرش او که سرتا پا شده محـو صفات دلـبرش شـد مسـلـمـانِ نـگـاه رحـمـة لـلعـالـمـین قبل از آنی که بخوانـد آیـهای پیـغـمبرش شأن او بنگر، سلام از ذات حق میآورَد تا که از معراج میآید به خانه همسرش هرچه زنهای عرب زخم زبانش میزدند بیـشتر از قبلها میشد به احـمد باورش میرود اسلام تا اوج آن زمان که میشود ثروت بانـو و تـیغ مرتضی بال و پرش اشهد انَّ علی را گفته چون قبل از غدیر اسـوۀ عـالـم شد ایـمان ولایت محـورش پاک تر از او نبوده پس خـدا میخواسته پرورش یابَد در آغوش خدیجه کـوثرش مادر زهراست اُمُّ المومنین، شاعر بگو کـوری چــشـم تـمـام دشـمـنـان ابـتـرش تا قـیـامت زیـر دین مـادری هستـیـم که مـادری کرده برای اهـل عـالم دخـترش
: امتیاز
|
نوحۀ وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
اَسما منِ غمدیده دارم میروم سوی جنان با آه و سوز و ناله و خون دل و اشک روان او، جز قلب زار و مضطر ندارد شب عـروسـی، مـادر نـدارد جـان تو و جـان گـلم، در گـلـشـن ولایت گلچین کند بر یاس من، بعد از نبی جنایت آه، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا (۲) آه، مظلومهام من، مظلومهام من، مظلومهام من (۲) ******************************* در شعب بوطالب دهم جان و به فکر کوثرم آتش گرفـته از غـم سنگـین دیوار و درم آه، روزی رسد که، با قلب خسته گردد گـل من، ساقـه شکسته من میرَوَم اما ز جان، در اضطراب اویم جان میدهم اما کسی، سیلی نزد به رویم آه، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا (۲) آه، مظلومهام من، مظلومهام من، مظلومهام من (۲) ******************************* این ماجرا گذشت و وقت محنت و عزا رسید فصل عزای کوثر قـرآن مصطفی رسید آه، اسما بریزد، آب روان را عـلی بشوید، آن قـد کمان را گـل کرده اسما بر لبـش، آوای بیقـرینی کجایی ای خـدیجه تا، فـاطـمه را ببـیـنی آه، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا، آه و واویـــلا (۲) آه، مظلومه زهرا، مظلومه زهرا، مظلومه زهرا (۲)
: امتیاز
|
نوحۀ وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ای عـصمت ذات خـدا، نـور الهُدی بـیبـی خــدیـجـه، بـیبـی خــدیـجـه مـا را مکُـن از درگـه لطـفـت جـدا بـیبـی خــدیـجـه، بـیبـی خــدیـجـه تو دلخـوشیّ خـیـر الـورایی، تو حـامـی دین مصطـفـایی، تو مـادر آل هـل اتـایـی مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء، مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء، مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء(۲) ************************************************** تو رفتی و ذکر همه، شد در غـمت آه و واویــــــــلا، آه و واویــــــــلا سـوزد دل اهـل سـمـاوات و زمیـن از اشـک زهــرا، از اشـک زهــرا مرثـیه خوانم با قـلب مضطر، من هم نـوا با آل پیـمـبر، که فـاطمه دیده داغ مادر مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء، مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء، مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء(۲) ************************************************** رفـتی ز دنـیـا امّا بـعـد از تو شـود غــوغــا مــدیـنـه، غــوغــا مــدیـنـه زهرایمان جان میدهد در پشت در از ضرب کـیـنـه، از ضـرب کـیـنه در پشت در وای از حال زارش، وای از دل زار و بیقرارش، نه من نه تو گردد فضه یارش مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء، مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء، مـولاتی یا اُمَّ خیـرالنساء(۲)
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در وفات حضرت خدیجه سلام الله علیهما
قسمت فاطمهات گشت جدایی که نگو مادری دادهام از دست، خدایی که نگو گشت در شعب ابیطالب و در عام الحزن به شما و پـدرم ظلم و جـفایی که نگو به چه زودی به رُخم گَرد یتیمی دارم شد بلند از جگرم سوز و نوایی که نگو تو نباشی به دلم رحـم ندارد این شهر میکِشد کار من و کوچه به جایی که نگو میخورد بر رُخ من ضربه ز دستی که مپرس میخورد بر بدنم ضربۀ پایی که نگو شده این فخر نصیب تو فقط ای مادر کرده بابـا کـفـنت بین عـبایی که نگـو باز شد حرف کفن وایِ من از بیکفنی روضه شد بار دگر کرببلایی که نگو زخم شمشیر درست است دلم را سوزاند سوخت اما دلم از سنگ و عصایی که نگو چـند دیـنار گـرفـتـند و بُـریـدنـد سری سرِ او رفت به نیـزه به بهایی که نگو
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ای بانویی که زنده شد عصمت زنام تو پیک خـداست حـامل عـرض سلام تو ای آفـتـاب لـم یـزلـی هـمـنـشیـن تـان ای کـوثـر بهـشت نـبـی هـم کـلام تـو بیت الحـرام معـتکـف مسجـد شماست غـار حـراست چـله نـشـیـن طـعـام تو پیـراهن رسـول کـفـن شد که گـل کند تا روز حشر عـطـر نـبی در مشام تو ای سیّدِ زنـان بهـشتی که میگـریست چـشـمان سـیـد الــشـهـدا در مــقـام تـو سال عزاست چون تو به پرواز میرسی ای مـطـلـع غـم هـمه حُـسن خـتـام تـو « تا بر فراز ماذنههانام مصطفی است ثبت است بر جـریـده عـالـم دوام تو»
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
برای بعد وفاتت چه غصهها داری به روی گونۀ خود اشک غم چرا داری؟ تـو مـادر هـمـۀ هـادیـان ما هـسـتی چه جـایگـاه رفـیـعی میان ما داری شریعت نبـوی را تو تقـویت کردی مـقــام یــاوری مـذهـب خــدا داری توئی که مریم و آسیه در هوای توأند مـقـام مـادری أفـضل الـنـساء داری امیـر عـالـم ایـجـاد مـحـرم حـرمت مقـام هـمـسری خـتـم انـبـیـاء داری تمام ثـروت خود وقـف کردهای اما حـیا ز مسئـلت قـطعهای عـبا داری غـمین غـربت پیغـمبری تو ای بانو درون سینهات این غصه را چرا داری بخاطر نوههایت چرا حزین شدهای گریـز لحظـۀ آخر به نـیـنـوا داری؟ بخوان به یاد شه تشنه لب کمی روضه عـزای قـتـلـگـه شــاه کـربـلا داری
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
باید از غـصۀ تو چـشمِ فَـلک تَر باشد از خودت میگُذَری تا که پیـمبر باشد معنـیِّ مـادریِّ فاطـمه یعنـی قابـی… که طـلا کـوبـیّ آن سورِۀ کـوثـر باشد شاهدِ معرفت و عشق و تلاشَت زهراست اولیـن سـیـنه زنِ داغِ تو حـیـدر باشـد مـادر کُـلِّ بنـی هـاشِمـیـون نَه… والله مَنـصـَبَـت مـادریَّ قـلـبِ مطـهـَّر باشد دهـمِ مــاهِ خـدا مـیشـود عـاشـورایـی گـریـۀ روزِ دهـم قَــدرِ مُــقَــدّر بـاشـد رفتی اِی سنگ صبورِ حرم وُ جا دارد حرمی از غمِ دوریَّ تو مضـطر باشد مجلسِ ختم تو را مـادرِ سادات گرفت شـالِ مـاتـم به رویِ شـانۀ دلـبـر باشد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
بیخـود نـبـی برای کـسی پـا نـمیشود بـیجـا مـحـبـتـت به دلـش جـا نمیشود تـو مــادر زلال تـریـنهـا خـدیـجـهای با هـیچ واژه اسـم تو مـعـنـا نـمیشود از درک جایگاه تو این سینه عاجز است این کـاسهها به وسعت دریـا نمیشود مـال و مـنـال داشـتـن تـو بـهـانـه بـود قـدر وفـای تو که به ایـنـهـا نـمیشـود هر همسری که همدم و غمخوار و یار نیست هـر مـادری که مـادر زهـرا نمیشود این الخـدیجـه گـفت نـبـی تا نشان دهد دیگـر کـسی شـبـیـه تو پـیـدا نـمیشود چـنـدین کـفـن برای تو آمـاده میشـود میخـواسـتم که بـگـذرم اما نـمیشـود گویا کسی به فکـر کـفـن نیست کربلا مادر بزرگ جای تو خالی ست کربلا
: امتیاز
|
زبانحال پیامبر در وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
ای مـهـربان خـانه، خـریـدار آه من بعد از خدا و بعد علی تکـیه گاه من روزی مـلـیکـۀ هـمه شهـر بـودهای آن روزها که یک تنه بودی سپاه من
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
سه سال آخر عُمرش شکستهتر شده بود بلی شکستهتر از فرطِ دردِ سر شده بود تـمام بال و پَـر او کـبود و زخمی بود که پیـش موج بلا بارها سپر شده بود بـلایِ شِعْـب به پایـان رسیـده بود امّـا خـدیـجه بیـشـتر آمادۀ خـطـر شده بود چـقـدر دیر به محـبـوبهاش رسـید نبی چقدر زود گـلـش عازمِ سفـر شده بود زنی که پیک اَجَل تحت امرِ مَردش بود به اختیار خودش بود مُحتضر شده بود نبی به فکر وصایایِ همسـرش بود و غمش به خاطرِ زهراش بیشتر شده بود شبیه فاطمهاش بود و در سه نوبتِ تلخ خدیجه صاحب عزای سه تا پسر شده بود چــقــدر جَـدّه ایـن خـانـدان اذیّـت شـد چقدر مادر سادات خونْ جگر شده بود چگونه بگذرم؟ از اینکه بین شعله و دود به قلب فاطمهاش داغ حملهور شده بود خدیجه سنگ ز کُـفّار خورد و دختر او سرش شکستۀ بیحُرمتیِ در شده بود نداد فاطمه رُخصت، وگـرنه در آتـش بـنا به سوختـن آن چهـل نفـر شده بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا (س) در وفات حضرت خدیجه
به خـدا بعـد عـروج تو پَـرم می سـوزد مـادر من، تو نباشى، جگـرم می سـوزد امنیت داشتـن ما هـمـه از یُـمـن تو بود خـانـه با رفـتـن تو در نظـرم می سوزد چه کـنـم با غـم فـقـدان تو که مـی دانـم بی تو قـلب من و قـلـب پدرم می سوزد خواستی تاکه عبایش کـفـنـت باشد و آه این خـبـر را به پـیـمـبر ببرم می سوزد هـمه دارایـی تو خـرج در اسـلام شـده پای بخشندگی ات دست کرم می سوزد میروی نیستی آن روز ببینی که چطور سرم آن لحظه که در پشت درم می سوزد شعله آن قـدر زیاد ست در آن هنگـامه از نـفـس های پُر آهـم؛ پـسرم می سوزد سال ها می گذرد؛ کـرببلا وقت غـروب با هـمین شعله دل اهـل حـرم می سوزد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
تو را میخواست تا در همسرانش بهترین باشی برای خـاتـمِ پیغمبری نقـش نگـین باشی خدایت انتخابت کرد تا ای مـادر هـستی برای چشمۀ کوثر، بهشتی در زمین باشی خدا هرشب برایت می فرستد تهنیت هایی که در تنهایی ات هم صحبت روح الامین باشی تو در اسلام و در ایمان و درعشق اولین بودی زنی مثل تو دیگر نیست یعنی آخرین باشی بـرای طـعـنـۀ کـفّـار در اوج نـداری هـا تو باید پاسخ دندان شکن در آستین باشی تو از معروفِ تُجّاری ولی در شعب بیماری فداکار آنچنان بودی، وفادار اینچنین باشی عـلـی تنها عـلی باید امیر المؤمنین باشد و تنها تو سزاواری که ام المؤمنین باشی
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
گاه تنها یک نفر هم یار دین باشد بس است یک نفر بانوى سرشار از یقین باشد، بس است مال و ثروت؛هرچه هم باشد؛فداى راه دوست هم نـشین رحـمة للعالمین باشد بس است در نگـاه شـوم مردم بـدتـرین باشد، ولى در دل پیغمبر خود بهترین باشد بس است دیگران هـم هـمـسر پیـغـمـبـرند اما فقط مادر زهرا که «أمّ المؤمنین» باشد بس است دخترش زهرا کجا و دختران این و آن؟! حاصل عمرش اگر تنها همین باشد بس است دخـتـر او مـادرى کـرده براى شیـعـیـان مادرى مثل خدیجه در زمین باشد بس است ما کـجـا و مدح او گـفـتن؟ معـاذالله …نه نام ما تنهاى گداى خوشه چین باشد بس است واژه هاى گنگ و بى معنا چه مى فهمند از او؟ انتهاى شعر باید نقطه چین باشد… بس است
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها
مـا سـائـل لـطـف فـراوان خـدیـجـه از کـودکی خـوردیم از نان خدیجه در راه دین داده همه دار و ندارش اسـلام شـد مـدیـون احـسـان خدیجه خـرج مـسـلـمـانی ما هـستی او شد پس هر چه ما داریم قـربان خدیجه در راه اهل بیت هر کس خرج کرده فردای محـشر هست مهمان خدیجه جـور دگـر شـد دستـگـیـر ما پیمبر هر جا قسم خوردیم بر جان خدیجه شکر خدا هستیم امشب روضه خوانش شـکـر خـدا هـسـتـیم گـریان خدیجه دلشـوره دارد یـاد فـرداهـای زهـرا ابـر بـهـاری گـشت چشمان خدیجه انگـار دیـده آتش و دیـوار و در را غـم های زهـرا بُرده سامان خدیجه ای وای از روزی که با پهلوی زخمی زهرا شود در عرش مهمان خدیجه نـیـمـه شبی در خـانـۀ خـولیِّ نامرد صد پاره می گردد گـریـبان خدیجه
: امتیاز
|